دلنوشته های مرد تنها
عزیزم امروز خیلی دلم برات تنگ شده دیشب خیلی دلم تنگ شده بود رفتم توی جیمیل و واست نامه نوشتم . عشقم این روزا خیلی اذیتم دوستات اصلا هوامو ندارن و من موندم با یه شاخه گل و یاد تو عشقم الان چیکار میکنی عزیزم ؟ جای من توی لحظه هات خالی هست یا نه ؟ هنوزم من اولین چیزی هستم که بهش فکر میکنی یا نه ؟ عشقم خیلی تنهام تو که میدونی هیچ دوستی ندارم تو که میدونی دلم تنهاست تو که میدونی من دارم میمیرم پس تو هم یکم بیشتر هوای منو داشته باش .
امروز می خوام تو تنهایی دنیا رو پرسه بزنم رو دیوارا خط بکش روی رگام تیغ بکشم آخه سهم من فقط از عاشقی یه حسرته حسرتم عالمی داره با جنون یه عادته کجایی عشقم...
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام! این شعر زیبا هدیه ی یه دوست خوبه
از دوری تو گاهی وقتها سیل اشکام نمیزاره خودم و درست ببینم. کجایی عشقم...دلم برات تنگه عشقم
وقتی که تو نیستی
با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟
انگار با نبودنت
نام رنگ می بازد
دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ..
اين سه تا نقطه را برای تو گذاشته ام !
هميشه اينها نشانه ی سانسور نيست...
هزار حرف و تصوير و خاطره در آن خوابيده !
مثل من که وقتی نگاهت کنم سه نقطه بيشتر نمی بينم !
تو ، من و خدا ...
Power By:
LoxBlog.Com |