دلنوشته های مرد تنها
از عشق:
چقدر سخته تو چشمای کسی که تموم عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی وبه لبریز کینه ونفرت حس کنی هنوزم(دوستش داری)،چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که دوسش داری،چقدر سخته گل باغ آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی وهزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک
يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده: هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه. نظرت چيه دكتر؟ دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خب… بذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل. همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شكارچي چتر رو به طرف پلنگ نشونه مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين! پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتماً يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده! دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقاً منظور منم همين بود داستان واقعی و غم انگیز معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
! سلام! ببين خدا جون! اين ایمیلو برات زدم که بهت بگم پاشو يه توک پا بيا اينورا کارت دارم. بابا يه کم هم با فقير فقرا بپر! در خانه ما رونق اگر نيست صفا هست خدا جون! ميدونی اگه الان اينجا بودی چيکار ميکردم؟ اول يه عالمه سرت داد ميزدم بعدشم میپريدم تو بغلت! آخه اينه رسمش؟! ميدونم! ميدونم خيلی سعی کردی که من نفهمم! اما من تيزتر از اينام! خر که نيستم که! فهميدم خودم ! چرا به pm هام جواب نميدی؟! نکنه تو هم ignore کردی منو؟ من ايگنور شده ی روزگارم! توام منو ايگنور کن! هيچ خيالی نيست! حتما بايد Buzz بهت بدم تا جوابمو بدی؟ بابا کوتاه بيا توروخدا! جواب پی ام هامو که نميدی، حداقل گاهی اوقات يه offline ناقابل واسم بذار که بفهمم هوامو داری! از تو ليست بنده هات که delete نکردی منو؟! نه.....تو بامرام تر از اين حرفايی..... خدا جونم، اکانت داره تموم میشه.اگه dc شدم شما به high speed بودن خودت ببخش!
ای خدا hard دلم format نما از فريب ناکسان راحت نما جمله ويروسند مردمان دون استغيرالله مما يفترون فايل عشقت را کپی کن در دلم deltree کن شاخه های باطلم jumper روح خلائق set نما گام هاشان در رهت ثابت نما گر ز انفاست دلی scan شود از شرور ديد و دذ ايمن شود بهر روی زرد سيمين تن فرست بهر دم های پر آستر fan فرست
ای خدا file عذابت run مکن با ضعيفان هيچ جز احسان مکن از همان صبحی که اول گل دميد بی نياز از cod خدايش آفريد کارگاه آفرينش cod نداشت ram نبود و mouse آن همpad نداشت عشق گل حق در دل بلبل نهاد بر شقايق داغ چون lable نهاد system عشقش بری از هرerror گوهر مهرش در سينه همچو دُر عشق نرم افزار راه انداز ماست عشق password و وصال کبرياست خالی از عشق و محبت دل مباد بی صفا چون عاصی intel مباد بهتر آن باشد سرودن ول کنم زين تن خاکی دَمی dos shell کنم
هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند
اما
عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا میبینن
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
نظره تو چیه؟
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
Power By:
LoxBlog.Com |