دلنوشته های مرد تنها

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در زیر باران بی قراری خیس میشوم
هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار است
تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی
قلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت
چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت … تنها خیره شده است به آن سو!
آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ، تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،
ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!
لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!
دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین …. قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم
این قطره های باران بود یا اشکهایم
خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم
خدیا چرا میلرزد پاهایم
خدایا چرا نمیشوند حرفهایم….
آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است
این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ، دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ، برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد…

نوشته شده در یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 17:48 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد


با یاد رفیق است که دنیا زیباست / با عشق رفیق است که دنیا برجاست / فردا که ز دنیا رفتم ، این رفیق است که گوید خاک رفیقم اینجاست .

آمدنت را یادم نیست ، بی صدا آمدی و بی آنکه بدانم بی اجازه ماندی !

در گلستان هیچ گل ندهد بوی تو را / کنم هر دم آرزو که ببینم روی تو را .

زندگی بافتن یک قالیست ، نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی ، نقشه را اوست که تعیین کرده ، تو در این بین فقط می بافی .

یه گلدون پر از گل مال تو ، تو هم مال من ، دیدی بازم سرت کلاه رفت ، تو یه گلدون داری اما من یه دنیا گل دارم !

خاطرمان باشد ، شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود !

هرزگاهی دریا هوس میکنه به ساحل سری بزنه ، براش مهم نیست ساحل دستشو میگیره یا نه ، مهم اثبات وفاداری دریاست .

منم شبی به خاطره ها تبدیل میشوم / خط میخورم و ز هستی تعطیل میشوم / مرا به خاطره ها نه ، به خاطر بسپار .

در بلور چشم من یاد تو بود / در سکوتم شوق فریاد تو بود .

آسمون هرچی که داره ، ماه و خورشید و ستاره / وقتی چشماتو ببینه پیش چشات کم نمیاره

 

نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 12:32 توسط امير حسين و ریحانه| |


Power By: LoxBlog.Com